کف اتاق پر از خون بود. آنها همه را کشته بودند. همه، به غیر از آن کودک را. او هنوز روی سینه مادرش بود داشت پستان مادر مردهاش را میمکید
در جریان نسل کشی سال ۱۹۹۴ روآندا که از آن تحت عنوان تاریکترین فاجعه انسانی نیم قرن گذشته یاد میشود، علاوه بر کشته شدن ۸۰۰ هزار مرد، زن و کودک، به ۲۰۰ تا ۵۰۰ هزار زن تجاوز شد
ماری از قربانیان نسلکشی روآندا به همراه دخترش
هزار جوان روآندایی که امسال ۲۰ ساله میشوند، فرزندان آن تجاوز جنسی گستردهاند
„همه میگویند ‚ببخش و فراموش کن‘. چطور میتوانم فراموش کنم وقتی حتی یکی از آن مردها مجازات نشده است. چطور میتوانم بگذرم وقتی هر روز آن مردها را میبینیم که آزادنه در خیابانهای محله راه میروند. نه من نمیتوانم فراموش کنم
با گذشت بیست سال از این واقعه، هنوز بسیاری از این مادران با دیدن فرزندانشان، نمی توانند آنها را دوست بدارند
ولنتینا یکی از این زنان است. او در مستند کلیک پیامدهای عمدی در حالی که دختر اولش را در آغوش گرفته و دختر دومی که حاصل آن تجاوز است کمی عقبتر از این دو به دیوار تکیه داده، میگوید: „شاید یک روز اون دختر را دوست بدارم. شاید یک روز او را فرزند خودم بدانم. اما فعلا نه. دختر اولم را خیلی دوست دارم، چرا که او حاصل عشقی است که میان من و پدرش وجود داشت. اما این دختر دوم، ناخواسته است. من هیچ وقت او را دوست نداشتم
برای بعضی از آنها همچون سیلوینا موضوع حتی فراتر از زندگی با ثمره و خاطره تلخ یک تجاوز است
„بعد از نسلکشی، بچههای زیادی بودند که من باید سرپرستیشان میکردم. برادران و خواهران من همه کشته شده بودند اما بعضی از فرزندانشان زنده بودند. دختر خودم هم بود. روی هم، هفت کودک بودند که باید از آنها مراقبت میکردم. من مادرشان، پدرشان، خالهشان، عمویشان … من همه کس آنها هستم. برای همین است که آنها دوست ندارند باور کنند به ویروس اچ.آی.وی / ایدز آلوده شدهام. مردی که به من تجاوز کرد، این ویروس را وارد بدنم کرد
بسیاری از شبه نظامیان هوتو که در جریان این نسلکشی به زنان نژاد توتسی تجاوز میکردند، حامل ویروس اچ آی وی/ایدز بودند و آن را به زنان قربانی هم منتقل کردند. در حقیقت، حدود ۷۰ درصد از ۲۰۰ تا ۵۰۰ هزار زنی که طی ۱۰۰ روز نسلکشی روآندا مورد تجاوز قرار گرفتند اکنون با ویروس اچ آی وی/ایدز زندگی میکنند
عشق ‚ناگسستنی‘ مادر به فرزند
ماری، یکی از قربانیان دیگر در این کلیک مستند میگوید در روزهای نخست نسلکشی، بعد از این که شبه نظامیان به او تجاوز میکنند، به خانه عمویش پناه میبرد. اما چند روز بعد لشکر هوتوها به سراغ آن خانه هم میروند
„همه را کشتند. عمو، عمه و هر کس در خانه بود را کشتند. من زیر تخت خواب پنهان شده بودم. آنها عمه مرا کشته بودند و کودکش را روی سینهاش قرار داده بودند. اتاق پر از خون بود. پر از اجساد سلاخی شده مردگان. به غیر از آن کودک که داشت از پستان مادر مردهاش شیر میمکید
ماری بعد از ترک شبه نظامیان از خانه عمویش بیرون زد اما کمی بعد شبه نظامیان هوتو دوباره او را یافتند
یکی از سربازها من را به داخل چمنزار برد تا بکشد اما گفت: ‚نمی توانم تو را بکشم. فقط چند فشنگ برایم مانده و قرار است بجنگیم. دلیلی نمیبینم که آنها را حرام تو کنم
ماری به درون گور دستهجمعی انداخته شد تا همانجا بمیرد اما روز بعد یک شبه نظامی دیگر او را پیدا کرد. ماری از او جرعهای آب خواست. در عوض، آن شبه نظامی ماری را مجبور کرد تا لیوانی پر از خون ‚برادران هم نژادش‘ را بنوشد. چند روز بعد ماری متوجه شد که حامله شده است
„پدرم می گوید این کودک بد است. ایل و تبارش بد است. اقوام این کودک بودند که اعضای خانواده ما را کشتند. حتی یک دلیل هم وجود ندارد که من به خاطرش این کودک را دوست بدارم. اما میدانید چیست. وقتی با خودم فکر میکنم میبینم این کودک گناهی نکرده. این را نمیتوانم به خانوادهام بگویم. برای همین هم هر وقت بر سر این دو راهی میمانم. به بالشم پناه میبرم و همانجا آرام اشک میریزم و غمم را برای خودم نگه میدارم. بگذار چیزی به تو بگویم که هیچ وقت به خانوادهام نگفتهام. من عاشق فرزندم هستم